اي دل بيا خاكِ غريبي را به سر كناز داغِ
مولا پيرْهنِ مشكي به بر كنمظلومِ اين جغرافيا شده كفن پوشاي دل بسوز و عالمي را پر شرر كناي دل بگو با حضرتِ حيدر كه ديگر ...شب را بدونِ غمِ فاطمه ، سحر كنراحت شدي يا مرتضي از دردِ ناموسديگر فراموشْ آن غمِ ديوار و در كناي دل بگو با كودكِ يتيمِ كوفه ...فردا ز قتلِ طفلِ شيرخواره ، حذر كناي كودكِ نان و نمك خورده ي حيدر ...از زدنِ رقيه اش ؛ صرف نظر كناي دل بگو با كوفه ، از برايِ زينب ...ديگر تو كمتر آرزوىِ دردِسر كناي دل بگو با زينب او كه پس از اين ...با احتياط از كوچه ي كوفه گذر كناي دل بگو با چشمِ نامحرمِ كوفه ...كمتر به معجريِ زينب نظر كن
+ نوشته شده در شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 16:3  توسط سعید تاجیک | دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:06